سلام.من دختر ۲۲ ساله هستم.دانشجوی ترم ۸ مهندسی معماری.به دلیل عدم توانایی مالی خانواده از ابتدای دانشجو شدن سرکار میرم.کارمند اداری ای که به رشتم اصلا مربوط نمیشه.ترم ۷ استاد یکی از درسای مهم با دانشجوها رفتار ناپسندی داشت و به ما گفت شما هیچی حالیتون نیست از این رشته نمره ای گرفتم که تا الان تو عمرم نگرفته بودم سر اون درس خیلی اذیت شدم.وحشتناک انگیزمو از دست دادم این ترم پایان نامه دارم.افسردگی دارم دست و دلم به درس و کارای دانشگاه نمیره
الان دو ماهه میگم به درد این رشته نمیخورم حیف پول.بعدش میگم برم یچیز دیگه یاد بگیرم هر رشته ای رو نگاه میکنم میبینم واقعا هیچیو دوست ندارم.دلم میخواد بیخیال به هیچی باشم.قبلتر دلم میخواست رشد کنم .موفق بشم از ایران برم واسه ادامه تحصیل اما.الان به شدت سرخورده و منزویم .دلم مثل قبل موفقیت نمیخواد .هیچ رشته ای رو دوست ندارم..میخوام یه روتین مسخره رو ادامه بدم تا شاید مرگ سراغم بیاد.